جدول جو
جدول جو

معنی بر آب آمدن - جستجوی لغت در جدول جو

بر آب آمدن(مُ)
کنایه از ظاهر شدن و فاش گردیدن. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج) :
چو فوج هندوان ره بیشتر یافت
خلیفه هم خلاف خصم دریافت
بر آب آمد همه کان آتش انگیز
بجوش آورد سیل آتش تیز.
امیرخسرو (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بر سر آمدن
تصویر بر سر آمدن
برتری یافتن، پیروزی یافتن، غلبه یافتن، افزونی یافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ذَ حَ)
داخل آب روان شدن و گذشتن. به آب روان بی پایاب درآمدن و عبور کردن. خویشتن را به آب رسانیدن. غرق کردن. (آنندراج) :
یکچند در زهد چو احباب زدیم
آخر نقبی بگنج نایاب زدیم
تا شبهه ز تسبیح و ردا برخیزد
بردیم بمیخانه و بر آب زدیم.
خروشی (از آنندراج).
، به پیش رفتن و پیشی گرفتن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بر سر آمدن
تصویر بر سر آمدن
غلبه یافتن پیروز شدن، زیادتی یافتن رجحان یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بر سر آمدن
تصویر بر سر آمدن
((بَ سَ مَ دَ))
غلبه یافتن، پیروز شدن، به پایان رسیدن، برتری یافتن
فرهنگ فارسی معین